پوسترهای یلدای مهدوی
هیچ شب بلندی
حتی یلدا هم تا انتها نمیماند
و نهایت روز غالب میشود!
شب یلدای غیبت آقای ما نیز آخر به سر آید
انتظار هم...
مهدیا
بی تو برایمان هر شب
بلندترین شب سال است
کاش فال حافظ شب یلدا همه این بشود:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
دل گرفته از این انتظار یلدایی
دقایم همه غرق "چه وقت میآیی؟"
بهار من، گل نرگس! تویی که میآیی
تمام میشود این انتظار یلدایی
مهدی جان!
تو نیستی و پیش ما فرقی نخواهد کرد
که آخر پاییز امروز است یا فرداست
یلدای آدمها همیشه اول دی نیست
هر کس شبی بییار بنشیند شبش
یلداست...
یلدا بلندترین شب سال است...
اما به بلندی شب انتظار تو نمیرسد...
ما منتظر صب شب یلداییم
آمده برای فرج مولاییم
روزی که عزیز فاطمه میآید
با منتظران به کربلا میآییم
تا تو نیایی
همه شبها، شب یلداست...
اگر برای همه سالی یک بار شب یلداست
برای ما منتظران مهدی، هر شبمان شب یلداست...
یک ثانیه از عمر همین یک شب یلدا
باعث شده تا صبح به یمنش بنشینیم
ده قرن ز عمر پسر فاطمه طی شد
یک شب نشد از هجر قیامش بنشینیم!
پای یلدای دلت یواشکی زمزمه کن
زیر لب یه یادی از نور دل فاطمه کن
چشماتو خیره کن و سوره والعصرو بخون
به دعا برا ظهور پسر فاطمه کن
یلدایی به بلندی انتظار ظهورت نمیشناسیم
شب یلدای من به روشنایی روز است
وقتی بلخند رضایتت همراهش باشد...
فروغ بخش شب انتظار، آمدنی است
رفیق آمدنی، غمگسار آمدنی است
به خاک کوچهی دیدار، آب میپاشند
بخوان ترانه، بزن تار، یار آمدنی است
ببین چگونه قناری به وجد آمده است!
مترس از شب یلدا، بهار آمدنی است
صدای شیههی اسب ظهور میآید
خبر دهید به یاران، سوار آمدنی است
ای کاش سوار سبز روحانی من
مه پارهی یلدای زمستانی من
یک جمعه به خاطر خدا رد میشد
از کوچهی انتظار طولانی من
شاید اهل زمین، یلدا را بلندترین شب سال بدانند
از سالی 36 روز، فقط یک شب به اندازهی
چند دقیقه بلند از شبهای دیگر است
اما افسوس که یادمان رفته یلدای بلندی هنوز در
هستی جاریست که نه تنها از یک شب در یک سال
بلکه از هزارها هم بگذشته است!
مولای من!
قرارمان امسال که شب یلدا در کنار ما باشی در زمین
قرارمان امسال یلدا فاتحهی بلندی بخوانیم با هم برای غیبت
قرارمان امسال شب یلدا شعر ظهور بخوانیم با هم
قرارمان امسال شب یلدا برگ آخر قصههای بلند غربت را بخوانیم
و کتاب انتظار را ببندیم...
ان شاء الله
گر چه رخسار مهر پیدا نیست
شام حجران همیشه یلدا نیست
تا که مجنون نگشتهای، خامی
هر دلی جای عشق لیلا نیست
موج باش و به رنگ دریا شو
موج دریا جدا ز دریا نیست
غایب از خویش بودهای یک عمر
دل حریم حضور آیا نیست؟
دل به خورشید بستهام، آیا
هر غروبی نشان فردا نیست؟
در شب یلدای هجرانت مِیِ خون میخوریم
آسمان میگرید ما دست بر دامان عرش
گر سپیده سر زند از مشرق صبح وصال
تا قیامت حضرت خورشید میتابد به فرش
یک تلنگر به خودم:
شب یلدا اعضای خانواده دور هم جمع میشن و خوشحال و خدان، آجیل و میوه میخورند.
فلسفهی این کارها هم اینه که امشب یک ثانیه از بقیهی شبهای سال طولانیتره،
اما آیا تا حالا شده که به خاطر غیبت طولانی و غربت یوسف و جگر گوشهی خانم حضرت زهرا(س)
صاحبمون، ولی نعمتمون، مولامون، سرورمون، حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنافداه)
غمگین بشیم؟
دور هم جمع بشیم، برای تعجیل در ظهورشون دعا کنیم
و تصمیم بگیریم که یک کمی، فقط یک کمی در انجام گناهها و نافرمانی خدا، تجدید نظر کنیم؟
سعی کنیم که حداقل یک قدم به صاحب مهربون و غریبمون نزدیک بشیم؟
پروردگارا این یلدای انتظار تا کی؟!