برای مشاهده پوستر در اندازه اصلی روی تصویر کلیک نمائید
سالهاست، تو مطلع غزلی شدهای که شاعران نسرودهاند!
و سر آغاز نور شگفتی که روشنایی خورشید را خجل کرده
بیا و بگو؛ کدامین صبح به پاسخ سلام تو آغاز میشود؟
و کدامین سال، به فروغ روشنِ سینِ سلامتی آمدنت
هر بهار، سفرههایی پر از سین داریم اما در میانه راه؛
ما ماندهایم در حسرت پاسخ سلامی کوتاه
و هفت سینهای مکرری که بی تو چیدهایم،
همه سرشار از اندوه و آه ...
باور کن این همه ندیدن تو، دردیست جانکاه
بیاکه که همه هستیم چشم بر راهِ یک نگاه
چه خوش است آن رستاخیزی که عطرِ شکوفههای یاس،
با گلاب ناب و خالص، درهم آمیزد و نقش روزگاران، همه گلِ نرگس شود
و در آن فروردین بهشتی، که تو بیایی و رنجهای بیامان را از دوش آب و خاک برداری
و آب را دوباره به مهرِ مادر آفتاب بستانی و برسانی و بر خاکِ تشنهی وجود
و سرافرازمان کنی به دیدن جلوه رخ آفتابیات و بگشایی سِرِّ این راز بزرگِ بهانهی خلقت را
که « لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما»
در آن بهار، ما رستگار خواهیم شد
منبع: نشریه میعاد، شماره 35