گفت وگو با آیت الله فقهی
مهدویت از دیدگاه علامه طباطبایی(رحمه الله علیه)
آیتالله فقهی، از جمله شاگردان و بهره گیرندگان از محضر درس و منبع فیض علامه طباطبایی(ره) است. ایشان پس از آنکه، تحصیلات خویش را در خارج فقه و اصول با قرار گرفتن در شعاع علمی و عملی حضرت امام خمینی(ره) و پس از آن، استفاده از آیت الله العظمی بهجت، دام ظله، پشت سر نهاد، به منظور بهره گیری از تفسیر و اخلاق و عرفان، به حلقة درس علامه پیوست، و هم اینک از آن بازماندة سلسلة جویندگان لقاء الهی بسیار به نیکی یاد می کند. از جمله آثارش می توان به ملحقات و تصحیح کتاب سنن النبی(ص)، تألیف علامه طباطبایی و شش جلد از سلسله سخنان کوتاه از پیشوایان دینی سنن ائمه اطهار(ع) و امثال قرآن (در دست تألیف) اشاره نمود.
حضور ایشان در آن محضر گرانقدر سبب شد تا برای جویا شدن از دیدگاه علامه پیرامون منجی و موعود آخرالزّمان و وجود حضرت مهدی(ع) به گفت وگویی صمیمانه بنشینم. این گفت وگو را به مناسبت 24 آبان، روز بزرگداشت علامه طباطبایی(ره) تقدیم میکنیم، امید آنکه مورد استفادة شما قرار گیرد.
با عرض تشکر و سپاس از اینکه دعوت ما را پذیرفتید، خواهش می کنیم دربارة نظر مرحوم علامه طباطبایی(ره) حول موضوع مهدویت و مباحث مرتبط با آن، منجی گرایی و موعود آخرالزمان و به ویژه وجود امام عصر(ع) مطالبی را برای ما و خوانندگان موعود، بیان بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. در میان روایات بین بحث هایی که مربوط به ائمة اطهار(ع) انجام گرفته، دو نفر، و دو بزرگوار از ائمه(ع) بیش از بقیه، مورد توجه قرار گرفتهاند:
امیرالمؤمنین، علی(ع) و حضرت بقیةالله، امام زمان(ع)، و قرآن مجید نیز نسبت به معرفی امیرالمؤمنین(ع) وصی و جانشین اول پیامبر خاتم(ص) و آخرین وصی آن حضرت، امام زمان(ع) توجه خاصی مبذول داشته است. علماء و دانشمندان شیعه و سنّی نیز، نسبت به این دو بزرگوار حساس بودند و در اظهارات و تألیفاتشان این دو بزرگوار را مورد توجه قرار دادهاند و بحث های مختلفی در این زمینه انجام دادهاند. و مفسرین عالیقدر نیز به مناسبت آیات مربوطه، در ارتباط با این دو شخصیت بزرگ، بحث هایی کردهاند. من جمله علامه طباطبایی (ره) در تألیفات مختلف خویش، به ویژه در تفسیر المیزان راجع به این دو بزرگوار، به مناسبت آیاتی از قرآن که به ایشان اشاره دارد، بحث کردهاند.
یکی از آیاتی که به احتمال قوی، به نظر علامه، در ارتباط با امام زمان(ع) میباشد، آیة شریفة 210 سورة مبارکة بقره است، که علامه آنرا به عنوان حادثهای که وقوعش در دنیا متوقع میباشد، ذکر کرده، و در بحث راوی به شرح آن مطلب پرداختهاند. به نظر میرسد، کسی از مفسرین محترم راجع به این مطلب در این باره توجه نکردهاند و یا اینکه بنده ندیدهام. علامه در بحث روایی در ارتباط با آیة شریفة مورد نظر بحث جدیدی را بیان می کند که از نظر فلسفة غیبت امام غائب(ع) و از نظر روایات مربوطه، مورد تأیید میباشد. آیهای که در زمینة آن، ایشان مبحث و مسئلة امام زمان(ع) را مطرح کردهاند، عبارت است از:
هل ینظرون إلّا أن یأتیهم الله فی ظللٍ من الغمام و الملائکة و قضی الأمر و إلی الله ترجع الْأمور.
آیا انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، سوار بر ابرها شده نزد آنها بیایند و تکلیفشان یکسره شود، با اینکه سرنوشت معین شده و بازگشت امور همه با خداست.
علامه طباطبایی در تفسیر، سه احتمال راجع به این آیه دادهاند. یکی از مفسرین گفتهاند تا حدودی این آیه پیچیده است، ولی به نظر میرسد علامه طباطبایی(ره) خوب از عهدة آن بر آمده است؛
احتمال اول، این است که کفار در انتظار چنین مسئلهای هستند. ولی علامه این را رد می کنند چون آیاتی که قبل و بعد از این آیه است، در ارتباط با مؤمنین است. و قرآن کلامی در اوج فصاحت است، بنابراین کلام آن در اینجا نیز به یکدیگر مرتبط است و مسئله اینجا در ارتباط با مؤمنین است، نه کفار، و آن هم در مورد اختلاف مؤمنین که اگر مؤمنین، اختلاف را کنار بگذارند و از حق تبعیت کنند، مسئله ای به وجود نخواهد آمد. به نظر می رسد که اگر همین الان هم شما از مؤمنین سؤال کنید، منتظرند که آقا بیاید و مسئله را خاتمه دهد. خداوند در پایان می فرماید:
... و إلی الله ترجع الأمور.
[و بازگشت امور همه با خداست.]
ایشان تا این حد در اینجا بیان میکنند، و بعد میفرمایند: در اینجا سه احتمال وجود دارد:
یکی اینکه تحدیدی است برای عالم آخرت (یعنی اینکه در عالم آخرت خدا میفرماید:
هل ینظرون.
[آیا انتظار دارند...]
که به دلیل وجود عبارت:
فی ظلل من الغمام...
[در زیر سایبانی از ابرها...]
که مربوط به این دنیاست و به عالم آخرت مربوط نمیشود، در نتیجه این احتمال درست نیست.
دوم، اینکه تهدیدی در انتظار آنان است؛ چه در دنیا و چه در آخرت.
و سوم اینکه تحدیدی است در ارتباط با واقعه ای که توقعش در دنیا متوقع است. البته علامه، در آنجا وارد بحث شده و موارد مربوط به آخرت و وجود عبارت «فی ظللٍ من الغمام» در آیه را رد میکند. چنان که در آیات دیگری نیز عبارت:
یأتیهم الله؛
[خداوند نزد آنها بیاید.]
آمده است و میتوان آن را به آخرت مربوط کرد، اما تنها جایی که عبارت «فی ظللٍ من الغمام» آمده اینجاست.
مرحوم علامه(ره) در بخش روایی تفسیر، دربارة این آیه، چه میفرمایند؟
در این مورد، علامه موقعی که وارد بحث روایی میشوند ابتدا سه حدیث در تفسیر آیه نقل میکنند و میفرمایند، در تفسیر آیة فوق سه معنا آمده است: معنای اول روز «قیامت» و معنای دوم در مورد «روز رجعت» و سومین معنا «ظهور» مهدی(ع) است.
این روایات، در ظاهر به چیزهای مختلفی اشاره میکنند و متفاوت هستند، اما به نظر علامه چنین است که: گاهی ائمه(ع) مراتب یک واقعیت را به گونههای مختلف آوردهاند. و این به خاطر وحدت و سنخیتی است که در این سه معنا وجود دارد.
به نظر علامه، مردم حاضر نشدهاند به خود زحمت دهند و در رابطه با قیامت تحقیق بیشتری کنند و در نتیجه نفهمیدهاند که قرآن راجع به این روز عظیم چه فرموده است و بدین جهت دربارة این روایات که شاید از 500 روایت، که در ابواب مختلف نقل شده تجاوز کند، دچار اختلاف شدهاند.
اوصاف این سه روز، یعنی قیامت، رجعت و ظهور که در تأویل آیه ذکر شده و معنای آن به نظر علامه طباطبایی چیست؟
بعداً ایشان به معنای این سه روز هم میپردازد. آنچه که از کلام خدای تعالی دربارة قیامت و اوصاف آن به دست میآید، این است که قیامت روزی است که هیچ سببی از اسباب و هیچ کار و شوری از خدای سبحان پوشیده نیست. روزی است که تمام اوهام از بین میرود و آیات خدا در کمال ظهور، ظاهر میشود. در سراسر آیات قرآن و روایات هیچ دلیلی به چشم نمیخورد که دلالت کند بر اینکه در آن روز، عالم جسمانی به کلی از بین میرود. بلکه بر عکس، ادله ای که به چشم میخورد بر خلاف این معنا دلالت دارد. میفرماید، قیامت در همان عالم انجام خواهد گرفت. چیزی که هست این معنا استفاده میشود که در آن روز بشر، یعنی این نسلی که خدای تبارک و تعالی از یک مرد و زن به نام آدم و همسرش پدید آورد، قبل از قیامت از روی زمین منقرض میشود. بین عوام چنین جا افتاده که همه چیز از بین میرود، اما در قرآن دلیلی بر این امر نداریم. روایاتی هم داریم که بهشت و جهنم الان هست و در گسترة همین عالم هم هست. عالم از نظر ترقی و درک واقعیات عوض می شود، و میشود عالم آخرت. مثلاً افرادی که از زمان حضرت آدم تا به الان مردهاند، الان در عالم برزخ هستند، عالم برزخ کجاست؟ عالم برزخ به گفتة آیه در همین دنیاست. عالم آخرت هم در همین دنیاست. منتهی به شکل خاص دیگری، و خلاصه می فرماید، بین نشئة دنیا و نشئة قیامت مزاحمت و زیادتی نیست ـ بر خلاف آن چیزی که عوام فکر میکنند، که این عالم یک چیزی است و عالم آخرت یک چیز دیگر ـ و وقتی قیامت بیاید بعضی جزئیات دنیا از بین میرود. ولی کلیت آن از بین نمیرود. همچنان که میان بزرخ که هم اکنون اموات در آن عالمند با عالم دنیا مزاحمتی نیست، عالم آخرت هم با دنیا مزاحمتی ندارد. معمولاً فکر میکنند کسی که مرده به آن عالم رفته، یعنی به عالم دیگری غیر از این عالم، نخیر، توی همین دنیاست، ولی در عالم برزخ است. چون مستور از چشم هاست این چنین فکر می شود که به عالم دیگر رفته است و گرنه همین الان هم برای کسانی که چشم برزخی آنها باز است، همان زمان که در حیات دنیوی هستند پرده ها از جلوی چشمان برداشته شده است؛ چنانکه خود پیامبر اکرم(ص) و ائمة اطهار(ع) و اولیاء خدا همه اینطور بودند.
حارث بن نعمان، یک روز بعد از نماز صبح خدمت رسول الله(ص) آمد. حضرت متوجه شدند که صورت او حالت خاصی دارد. فرمودند:
کیف حالک.
[حالت چطور است؟]
فرمود: علی یقینٍ.
[بر حال یقین ام.]
فرمودند: و ما علامة یقینک؟
[نشانة یقینت چیست؟]
عرض کرد: یا رسول الله، گویا اهل جهنم را میبینیم که در آتش هستند.
این حقیقت روز قیامت است. روزی است که مردم برای رب العالمین به پا میخیزند، و همة اسرارشان آشکار میشود و چیزی از ایشان برخدا پوشیده نمیماند. به همین جهت است که گاهی از روز مرگ به روز قیامت تعبیر میشود، چون روز مرگ هم روزی است که پرده ها از روی اسباب برای میت کنار میرود. آنچه در مورد قیامت آمده، همین بود که گذشت. هر چیز دیگری هم ذکر شده است طبق همین چیزی است که گذشت.
علامه، خصوصاً راجع به رجعت چه میفرمایند، و آن واقعه چگونه تحقق خواهد یافت؟
اما روز رجعت مسیر نظام دینوی متوجه به سوی روزی است که در آن روز آیات خدا به تمام معنا ظهور و بروز پیدا می کند. روزی که دیگر خدای سبحان نافرمانی نمی شود:
لا یعصی الله فیه.
بلکه با خلوص، عبادت میشود. روزی است که بعضی از اموات که به خوبی و یا بدی برجسته بودند، دوباره به دنیا بر میگردند تا میان حق و باطل حکم شود و این معنا به ما میفهماند که روز رجعت، خود، یکی از مراتب روز قیامت است. هر چند که از نظر ظهور، به روز قیامت نمیرسد. چون در روز رجعت تا اندازهای شر و فساد امکان دارد ولی در قیامت هیچ شر و فسادی راه ندارد. اما روز ظهور حضرت مهدی(ع)، این روز، روزی است که حق ظاهر میشود هر چند در آن روز نیز شر و فساد تا اندازه ای وجود دارد. بنابراین میتوانیم چنین بگوییم که روز ظهور مهدی(ع) هم متعلق به روز رجعت شده است. البته، اول ظهور حضرت مهدی(ع) است و بعد رجعت. و در هر دو، حق ظاهر میشود و تا اندازهای نیز در آن زمان وجود دارد.
ولی حق در رجعت بیشتر از روز ظهور متجلی میشود و فساد نیز در آن کمتر است. در قیامت هم که شر و فساد اصلاً راه ندارد و حق به تمام معنا ظاهر میشود. ظهور حضرت بقیةالله(ع) مرحلة آخر دنیا و چسبیده به عالم آخرت است. عالم دنیا یعنی عالم فساد، و عالم آخرت یعنی بر چیده شدن فساد. رجعت بین ظهور و قیامت است و بنابراین ظهور حق در آن بیشتر و فساد در آن کمتر است.
علامه(ره) در ادامة تفسیر آیة مذکور میفرماید: به نظر حضرات معصومین(ع) ایام خدا (روزی که خواسته های خدا بیشتر عمل میشود) سه روز است: روز ظهور مهدی(ع) و روز رجعت، روز قیامت. و در روایت دیگری آمده: ایام خدا سه روز است، روز مرگ، روز رجعت، روز قیامت.
چنان که ملاحظه میشود اتحاد این سه روز بر حسب حقیقت و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده که در تفسیر ائمه(ع) که بعضی از آیات گاهی به روز قیامت، و گاهی به روز رجعت و گاهی به روز ظهور مهدی(ع) تفسیر شود. و چنین روزی فی نفسه ممکن است و منکر آن هیچ دلیلی بر نفی آن ندارد.
پس از بررسی های فوق و با مراجعه به آیات و روایات، احتمال سوم در نظر قوت میگیرد چون از این موارد استفاده میشود که آخرت آینده، همین دنیا و ظهور امام حقیقی است که در همین دنیا اتفاق خواهد افتاد.
آری، روز ظهور امام غائب و مهدی موعود(عج) وعدة خدای سبحان است و باید شباهتی به روز رجعت و روز قیامت داشته باشد. و وجود مقدس امام زمان(ع) آخرین تیری است که در جهت هدایت مردم جهان از سوی خداوند به سوی آنان پرتاب شده و لازمه اش این است که حقیقت روشن شود و جهالت از بین برود.
علامه طباطبایی در کتاب ظهور شیعه در جواب این سؤال که: «آیا میشود به حقایقی که در احادیث وجود دارد، دست یافت؟» بعد از یک بحث فلسفی و استشهاد از آیات و روایات میفرمایند: «نیل به چنین چیزی راهی جز تبعیت از حق ندارند.»
لطفاً در مورد دیدگاه علامه دربارة روز ظهور نیز برای ما صحبت بفرمایید. و اینکه به نظر ایشان ظهور در چه زمانی واقع خواهد گردید؟
هنگامی که حضرت ظهور میکند، تبعیت از حق است که موجب میشود بعضی از آن حقایق روشن شود و آمدن حضرت نیز برای همین است. علامه در همان کتاب میفرماید: «قرآن کریم در چندین آیه مژدة چنان روزی را به اهل حق و حقیت میدهد. و میگوید، چنانچه به انبیاء سلف خبر دادیم، سرانجام دنیا به کام اهل تقوی خواهد بود. و روزی خواهد رسید که معبود دیگری جز خدای یگانه در محیط بشریت خودنمایی نکند و جز دین و آیین حق در عالم انسانی حکومت ننماید و نشانه ای از رذایل اجتماعی نماند. و سنت قطعیه (اخبار نبی اکرم(ص) و اهل بیت(ع) نیز همین معنا را مشروحاً بیان کرده و این دورة انسانی و آغشته به سعادت را روز ظهور و پس از ظهور مهدی(عج) معرفی مینماید».
مشابه این سخن علامه، حدیثی از امام باقر(ع) نقل میکنیم: حمران بن اعین در خدمت امام باقر(ع) عرض کرد: یابن رسول الله، دولت حق شما چه زمانی ظاهر میشود؟ حضرت فرمودند:
«ای حمران، شما از احوالات افراد روزگار خودت میتوانی بفهمی که حضرت ظهور میکند یا نه. حضرت ادامه میدهند: عالمی بود، به فرزندش میگفت: من به آخر عمر خود رسیده ام، بیا تا این علم خود را به تو یاد دهم. او توجهی به علم پدر نکرد. بالاخره موقعی که خواست از دنیا برود به پسرش گفت: پسرم، من هر چه خواستم به تو بیاموزم، تو نخواستی از من بهره بگیری ولی همسایه آمد پیش من و من یک سری چیزهایی به او یاد داده ام هر موقع گرفتار شدی برو و از او بپرس. آن عالم از دنیا رفت بعد از مدتی حاکم وقت، خوابی دید. و برای تعبیر آن خواب کسی را خواست. گفتند: کسی نیست. فقط شخصی بوده و از دنیا رفته، پسری دارد که جانشین اوست. حاکم پسر را احضار کرد. آن پسر ترسیده رفت سراغ همسایه و ماجرا را برای او تعریف کرد. همسایه به او گفت، چیزی نیست شاه خوابی دیده و تو وقتی نزد او میروی از تو یک کلمه میپرسد و تو در جواب میگویی سال، سال گرگ است. بعد حاکم به تو پاداش و هدایای زیاد میدهد. پسر با شنیدن این سخن خوشحال شد و قول داد که آن پاداش را خواهد آورد و با او شریک خواهد شد. پسر به حضور حاکم رفت و در جواب حاکم گفت: سال، سال گرگ است. هدایا را دریافت کرد. بعد با خود گفت چه لزومی دارد که اینها را با همسایه شریک شوم. خودم همه را استفاده میکنم. از همانجا تصمیم گرفت که سراغ همسایه نرود. تا اینکه سلطان خواب دوم را دید. و باز او را خواست. پسر با خود اندیشید که بدقولی کردم ولی از طرف دیگر جان خود را در خطر میدید، بنابراین رفت به سراغ همسایه و گفت، نفس بر من غلبه کرد و نشد که نزد شما بیایم و به قولم عمل کنم. ولی شما مرا نجات بدهید. همسایه گفت، این بار به قولت وفا میکنی؟ گفت: بله، این دفعه همه اش را میدهم به شما. همسایه گفت: همه اش را نمیخواهد بدهی. مقداری هم به من بدهی، کافی است. همسایه ادامه داد: این بار میروی نزد شاه، خوابی دیده است. در تعبیر خواب میگویی، امسال سال میش است. رفت، جوایز را گرفت، مردد بود که برود نزد همسایه یا نه، یک قدم برمیداشت بعد برمیگشت و بالاخره با خود گفت: اتفاقی نمیافتد. رفت و از جوایز به تنهایی استفاده کرد تا اینکه خواب سوم پیش آمد. این بار دیگر خیلی شرمنده و خجالت زده شد. نمیدانست به سراغ همسایه برود یا نرود. بالاخره دید که جانش در خطر است. آمد نزد استاد که یقیناً این بار میآورم خدمت شما، گفت: میروی خدمت سلطان و میگویی امسال سال میزان و ترازو و عدل است. او آمد و جوایز را گرفت و یکسره رفت خدمت استاد.»
مرحوم مجلسی در توضیح این مطلب، بیان میکند که روز ظهور مهدی(ع) روزی است که همه حقیقت را درک میکنند. سال اول سال گرگ بود. یعنی زمانی که مردم همدیگر را میخورند، و به حقیقت و حقوق دیگران اهمیتی نمیدهند. دورة بعدی دورة میش است. میش معمولاً یک حالت تردید و بیم و امید دارد، زمانی هم افکار و روحیة مردم چنین حالی دارد. یعنی یک عده حقیقت را میگیرند و عده ای نمیگیرند. دورة سوم زمانی است که حقیقت رخ داده، یعنی همان زمان ظهور حضرت(ع).
شبیه این حدیث، احادیث دیگری هم هستند که بیان میکنند، زمانی که مردم بخواهند از حق تبعیت کنند، آن روز، روز ظهور است. که مشابه روز رجعت و روز قیامت میباشد.
معمولاً اشکالی که ممکن است در اینجا مطرح شود، این است که آیا مردم منتظر بمانند تا چنین روزی فرا رسد. و به صورتی معجزه آسا، شرایط مهیا گردد؟
در جواب این نکته که این همه توسلات و دعا برای حضرت و گریه و زاری برای آمدن حضرت لزومی ندارد، و باید صبر کنیم تا شرایط مطابق آنچه توصیف شده، شود، باید دانست که:
اولاً، خداوند است که امور را مقدر میکند و همانطور که میگوییم:
جاءالحقّ و زهق الباطل.
[حق آمد و باطل از میان رفت.]
به دست خداست. خداوند میتواند یک شبه شرایط ظهور را مهیا کند.
ثانیاً، همة این ناله و فغان و دعا برای حضرت(ع) از طریق مردم، خود میتواند مقدمه و مهیا کنندة شرایط برای فرا رسیدن ظهور باشد. در واقع دریافت عمومی مردم، خود یکی از راه های تشخیص نزدیک بودن ظهور حضرت است. یعنی باید آنقدر مردم تضرع کنند و ظهور حضرت را بخواهند و به خاطر حضرت از معاصی دست بردارند، تا اوضاع برای آمدن حضرت آماده شود. البته اینکه ظهور حضرت همراه با معجزه است، جای خود دارد ولی باید دانست که افکار باید برای این ظهور آماده باشد و درست است که حضرت همانند رسول اللّه(ص) و امیرالمؤمنین(ع) با شمشیری میآید، ولی مردم هم باید آمادگی لازم را داشته باشند.
علامه طباطبایی در همان کتاب شیعه در اسلام پس از صحبت در مورد دوازده امام معصوم(ع)، پیامی آوردهاند؛ پیام شیعه، که بد نیست در اینجا آنرا مطرح کنیم: «پیام معنوی شیعه به جهانیان یک جمله بیش نیست و آن این است که خدا را بشناسید.» و در آخر بیان میکند که:
امام شناسی عین خداشناسی است و خداشناسی عین امام شناسی است.
در روایت است که:
من عرف نفسه فقد عرف ربّه.
هرکه خودش را شناخت محققاً پروردگارش را شناخت.
«عرف نفسه» میشود ولایت.
علامه در جواب دکتر [هانری] کربن در مورد معنای امامت میفرمایند:
امامت حقیقتی است که در آن حقایقی از این عالم برای ولیّ خدا کشف میشود. و امام شخصی است که از ابتدا بدون اینکه زحمتی بکشد، این موهبت در اختیارش قرار گرفته است.
و در ادامه میگوید: «یک ولایت اکتسابی هم داریم که در اثر عبودیت حاصل میشود.»
عنوان بصیری که 74 سال داشت و از طلب علم از این طرف و آن طرف، خسته شده بود، خدمت امام صادق(ع) رسید. در ابتدا حضرت قبول نکرد، بعد توسل به حضرت رسول(ص) پیدا کرد و دوباره خدمت امام صادق(ع) رسید، و حضرت قبول کرد. به حضرت عرض کرد: آمده ام تا از آن علمت به من یاد دهی. حضرت فرمود:
لیس العلم بالتّعلّم بل هو نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء.
[علم، به آموختن نیست، بلکه نوری است که خداوند در قلب هرکس بخواهد، قرار میدهد.]
بعد گفت، من از کجا این را به دست آورم. حضرت فرمود:
أطلب فی نفسک حقیقة العبودیّة.
در باطن خودت حقیقت عبودیت را دریاب.
او دست برنداشت، و پرسید: حقیقت عبودیت چیست؟ حضرت فرمود:
«حقیقت عبودیت سه چیز است:
1. خودت را مالک هیچ چیز ندانی. (حتی خودت را مالک خودت هم ندانی) و بدانی که هر چه هست مال اوست.
2. از خودت اراده نداشته باشی.»
اجازه بدهید این مطلب را هم بگوییم چون اینها همه از امام زمان(ع) است.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان راجع به معرفت نفس بحثی دارند. احادیثی به عبارات مختلف که فقط سه حدیث از آنها از کلمات حکم علی(ع) است، آن احادیث مشهورند، ولی یک حدیثی را من چند وقت پیش در کشکول شیخ بهایی دیدم که:
قال بعض الأنبیاء یا ربّ کیف الطّریق إلیک.
یکی از انبیاء گفت: پروردگارا، چگونه ما بر تو راه پیدا کنیم. خداوند گفت:
أترک نفسک، تعالیّ.
نفست را ترک کن، به سوی من بیا.
«تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز.»
در مورد طریق معرفت علامه طباطبایی میفرمایند: «طریق ما طریقی است که به مرحوم ملا حسینقلی همدانی میرسد ایشان هم از مرحوم سید علی شوشتری(ره) بعد آسید احمد کربلایی و آقای قاضی که به دست ما رسیده و آسید علی شوشتری هم از ملاقلی جولایی؛ که ایشان میفرماید: ما نشناختیم ایشان هم نشناخت، هیچ کس نشناخت این فرد را. و این طریق طریق معرفت نفس است. معرفت نفس هم این است که می گوید:
أترک نفسک تعالیّ.
تا نفس هست راه نیست.
حضرتعالی رابطة میان امام شناسی و خداشناسی را در بیان علامه(ره) چگونه تبیین میکنید؟
تنها خدا است که واقعیت غیر قابل زوال است، و همه چیز در پناه هستی او رنگ هستی مییابد و با روشنایی ذات او روشن و پیدا میشود. هنگامی که انسان با چنین درکی مجهز شود، آنوقت است که خیمة هستی او در پیش چشمش مانند حباب روی آب فرو میخوابد و عیناً مشاهده میکند که جهان و جهانیان به یک هستی نامحدود و حیات و قدرت و علم و هر گونه کمال متناهی تکیه زدهاند، و انسان و هر پدیدة دیگر جهانی ابتدا دریچه های گوناگونی هستند که هر کدام به اندازة ظرفیت خود ماوراء خود را، که جهان ابدیت است نشان میدهند. آیینة حق نما هستند. آن وقت است که انسان اصالت و استقلال را از دست خود و هر چیزی گرفته و به صاحبش رد میکند. و دل از هر جاکنده به خدای یگانه میپیوندد و در برابر عظمت و کبریایی وی به چیزی جز او سر تعظیم فرو نمیآورد. آن وقت است که انسان تحت ولایت و سرپرستی پروردگار خود قرار میگیرد. هر چه را بشناسد، با خدا میشناسد.
و با هدایت و رهبری خدا با اخلاص پاک و اعمال نیک آیین اسلام و تسلیم حق، که آیین فطرت است، متلبس میگردد. این است آخرین درجة کمال انسان و مقام انسان کامل، یعنی امام(ع)، است. که به موهبت خدایی به این مقام رسید. و کسانی که از راه اکتساب به این کمال نائل شوند (اولیاء الله) با اختلاف درجاتی که دارند، پیروان حقیقی امام میباشند و از اینجا روشن میشود که خداشناسی و امام شناسی هرگز از هم جدا نمیشوند؛ چنانکه خداشناسی و خودشناسی از هم جدا نمیشوند. زیرا کسی که هستی مجازی خود را بشناسد هستی حقیقی خدای بی نیاز را شناخته است و بالاخره تشریف آوردن امام زمان(ع) که خاتم اوصیاء است و باید شریعت را به حقیقت برساند.
با توجه به آنچه دربارة دوران های مختلف، و پر شدن جهان از ظلم و جور بیان شده، اطلاق عنوان «زمان میزان و اعتدال» به هنگامة ظهور چه معنایی مییابد؟
ظهور زمانی اتفاق میافتد که زمین پر از ظلم و جور شده باشد. بعد از اینکه زمین پر از ظلم و جور شد، حضرت(ع) ظهور میکند. اما این منافاتی ندارد با اینکه باید درک حقیقت و پیروی از آن، به تعبیر علامه، حاصل شود. اگر این حاصل نشود، کسی ایمان نمیآورد و آمدن حضرت نیز فایدهای ندارد. معمولاً انتظار فرج را اینطور معنا میکنند که شما خودت را آماده کن. بله نه منِ تنها، نه صد نفر، نه هزار نفر، بلکه طبق روایات و بحث های علمی این است که حضرت زمانی تشریف میآورند که زمان گرگ سپری شود، عصر میش هم سپری شود، تا برسد به عصر میزان و عدل و [مقصود از] عدل، اجرای عدل نیست. عدل این است که مردم مقام خود را بفهمند. حقیقت این عالم را بفهمند.
باید توجه کنیم که زمان روشن شدن آن حقیقت مشخص نیست. ممکن است که به خواست خدا و با یک حادثه ای و در یک آن مقدمات ظهور فراهم شود. مقدمة ظهور، عمده ترینش آماده بودن مردم است.
علامه طباطبایی(ره) چه تعداد از آیات قرآن را در تفسیرشان، مربوط به امام زمان(ع) دانستهاند؟
در چندین جا، ایشان در مورد امام زمان(ع) بحث کردهاند، اما تعدادش را به شمارش نیاوردهاند. آیه ای هست در جلد 5 المیزان در مورد اینکه خداوند میفرماید، باید این ظلم ها رفع بشود و زندگی راحتی را درک کنید. تا این مسائل هست آن ظاهر نمیشود، تا آنجا که میگوید، زمانی این چنین بود و الان هم اینچنین است. بعد آن احادیث خاصی که در ملاحم (نشانه ها) و خبرهای آخرالزمان ذکر میشود از سلمان پیامبر اکرم(ص) در مکه ایستاده بودند و آن حدیث را بیان کردند. از همه نزدیک تر به پیامبر اسلام(ص) سلمان بود. بعد سلمان میگوید: آیا این چنین خواهد بود؟ (که ـ در آخرالزمان ـ امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند) حضرت میفرمایند، از این هم بالاتر. نه تنها امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند، بلکه امر به منکر و نهی از معروف میکنند. وضع زن ها و حکّام و تجارت و ارتباط بین پدر و اولاد و... در آن حدیث آمده است.
بعد حدیث دیگری از امام صادق(ع) نقل میکنند که آنجا هم از ظهور حضرت سؤال میکنند، و امام مطالبی بیان میکنند. البته من تحقیق نکردم ببینم در این 20 جلد کجاها راجع به حضرت صحبت به میان آمده است. ولی جای کار دارد.
بعضی از بزرگان علت تألیف آثار بزرگ خود نظیر: تفسیر یا... را به رؤیا، مکاشفه یا دستوری خاص مربوط مینمایند. این مسئله در مورد علامه طباطبایی(ره) چطور است. و آیا از خود ایشان صحبتی در مورد اینکه تشرفی نیز به محضر حضرت(ع) داشتهاند نقل شده است؟
علامه طباطبایی اگر فردی را میدیدند که قابلیت داشته باشد، برای دستورات و راهنماییها و آن چیزهایی که از استادشان مرحوم آقای قاضی درک کرده بودند، او را میپذیرفتند. علامه، علاقة فراوانی به آقای قاضی داشتند. صراحتاً خودشان در چندین جا بیان کردهاند، من هرچه دارم از ایشان دارم. برای آقای قاضی در میان عرفا، بالاترین مقام را قائل بودند. حتی از بعضی از آقایان هم شنیدم علی الظاهر بعد از فوت آقای قاضی هم به ایشان در ارتباط بودند. آقای طباطبایی گویا فرموده بودند که آقای قاضی یقیناً امام زمان(ع) را میدیدهاند. ولی دیگران هر چه خواسته بودند [دربارة خودشان] از ایشان این مطلب را بشنوند نتوانسته بودند. آقای حسنزادة آملی از مرحوم آشیخ محمدتقی آملی که از شاگردان مرحوم آقای قاضی بودند، سؤالی در مورد سیر و سلوک میپرسد، ایشان میفرماید: «دنیا میخواهی برو پیش آقای طباطبایی، آخرت میخواهی برو پیش ایشان. علم میخواهی برو پیش ایشان، معنویت میخواهی برو پیش ایشان. ما آن زمان که خدمت مرحوم آقای قاضی بودیم، آن زمان ها، ایشان صاحب کشف و کرامت بود. یعنی هنوز اینها هیچی نداشتند، آن زمان ایشان صاحب کشف و کرامت بودند».
مسئله ای که هست، این است که آقایانی که در این مسائل هستند، خودشان را مخفی میکنند. شما خدمت بعضی از بزرگان بروید، میگویند اول وقت نماز بخوانید، صلوات بفرستید. [کتمان میکنند.] حقیقت هم هست و آن حقیقت هم همین است. مرحوم ملا حسینقلی همدانی هم که دراویش سراغشان رفته بودند، راهشان نداده بودند. گفته بود، سبیل هاشون رو بزنند و بیایند. فرمود که اگر کسی بخواهد، فقط از راه شرع میتواند برسد. اینها [از عمومی کردن مکاشفات] میترسند. یعنی یک جایی هستند که نمیتوانند از آنجا غفلت کنند. قدرت و عظمت علامه این است که خودش را با بحث علمی مستور کرد. مردم ایشان را یک آدم فیلسوف ومفسّر میدانند. معمولاً هر چه از این آقایان هستند و مطالبی که دارند، بعد از فوتشان رو میشود.
در یک نگاه کلی، شما در کدامیک از آثار، علامه به بیان موضوع مهدویت برخورد کرده اید و شیوة بیان ایشان دربارة آن چگونه است؟
عمده ترینش در المیزان است. همچنین در کتاب شیعه در اسلام. دو نکتة جالب در آن کتاب وجود دارد. خوب این دو مسئله را آقایان هم نوشتهاند ولی شما بیان ایشان را با بیان آنها ملاحظه کنید، میبینید که خیلی فرق دارد. ایشان تاریخ تولد امام دوازدهم(ع) را بیان میکنند، بعد نواب خاصه را ذکر میکنند، بعد بحثی در ظهور مهدی(ع) از نظر عمومی را بیان میکنند. در بحث نبوت و امامت به قانون هدایت عمومی:
فطرت الله الّتی فطر النّاس علیها... .1
[فطرتی است که خداوند همه را بر آن فطرت بیافریده است.]
اشاره میکند و بعد تمام مطالبش را بر این فطرت بیان میکند.
مردم فطرت را فراموش کردهاند. این هم که معنویت و روحانیت در انسان به وجود میآید، چون راه فطرت را پیدا میکنند. راه فطرت این است که ببینند چه نیستند. از آن راه فطرت که بروند، هدایت عمومی که در همة انواع آفرینش جاری است، و نوع انسان به حکم ضرورت با نیرویی، نیروی وحی و نبوت، مجهّز است که او را به سوی کمال انسانیّت و سعادت نوع راهنمایی میکند. و نتیجه میگیرند که انسان هنوز به کمالش نرسیده است. آن زمانی است که حضرت(ع) میآیند و مردم را به کمال میرسانند. خلقت انسان هم برای این بود که به کمال برسد. هر موجودی هم دنبال کمال است. بعد بحث در ظهور مهدی(ع) از نظر خصوصی را مطرح میکنند و روایتی را نقل میکنند که پیامبر اسلام(ص) فرمودند، از نسل پیامبر(ص) خواهد بود و اگر از عمر دنیا، جز یک روز نماند، آن روز آن حضرت می آید و حقیقت را روشن میکند. بعد دو تا اشکال مطرح میکند که مخالفین شیعه مطرح کردهاند. امام غایب(ع) باید تاکنون نزدیک به 12 قرن عمر کرده باشد در صورتی که هرگز انسان عمر به این درازی نمیکند؟ ایشان میفرماید که یک محال داریم و یک مشکل.
ایشان در یک جلسة دیگری که (الهیات) شفا میگفتند. فرمودند، محال به ذهن انسان نمیآید. (این خیلی حرف بزرگی است). میفرمود که شما هیچ وقت به ذهنتان نمیآید که سفید و سیاه یکی باشد. این نمیشود. سیاه، سیاه است. ولی انسان یک زمان هایی به ذهنش میآید، که میشود من پرواز کنم و لذا این امکان دارد و امروز میبینیم که پرواز میکنند ولو با واسطه. آن زمان می گفتند مگر میشود وزنة چند صد تنی را در هوا نگه داشت، ولی این به ذهن آدم میآمد چون امکان دارد و محال نیست، لذا به ذهن میآید. میفرماید: وجود امام زمان(ع) را که بعید میشمارید، محال نیست. و ما این را معجزه میدانیم که خدا خواسته است که این طوری باشد. دیگران هم مینویسند که فلانی این قدر عمر کرد. و یا حضرت نوح(ع) این قدر عمر کرده است. در قرآن صراحتاً میگویند که حضرت نوح(ع) قومش را 950 سال دعوت کرده است. و میگویند که قبل از دعوتش هم ایشان عمر داشته است. مخالفین شیعه اعتراض میکنند که وجود امام برای بیان احکام دین و حقایق دین و راهنمایی مردم است. لذا وقتی که ظاهر نیست، چه فایدهای دارد؟
ایشان (علامه) با یک ظرافت خاصی بیان میکنند که ما معتقدیم و دلیل هم داریم که امام(ع) [برای انجام تمام شئون امامت] لازم نیست ظاهر باشد. چنانکه حضرت(ع) به شیخ صدوق(ره) فرمودند، که تو فتوای خودت را بده، ما در موقع اختلاف به دردت میخوریم.
از همه مهمتر راهنمایی معنوی و باطنی امام(ع) است.
مجدداً از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید متشکریم.
پی نوشت:
1. سورة روم(30)، آیة 30.