به سوی ظهور

مهدویت و امام زمان (عج)

به سوی ظهور

مهدویت و امام زمان (عج)

اشعار و مناجات‌های مهدوی(1)

جمعه, ۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۱۷ ب.ظ | بازدید: ۹۹۷۰ | دسته بندی: شعر، دل نوشته و مناجات مهدوی

امام زمان(عج)-مناجات
اگر تو لطف کنی فتح باب خواهد شد
سروده‌های دلم صد کتاب خواهد شد
اگر تو خنده کنی گل دهد طبیعت خاک
فضای کل جهان پر گلاب خواهد شد
به هر کجا تو نباشی چو شام تاریک است
تو هر کجا که روی آفتاب خواهد شد
اگر ز پرده در آید امام عالمیان
وقوع حتمی یک انقلاب خواهد شد
هزار مرتبه گفتیم و باز می‌گوییم
دعا به ذکر علی مستجاب خواهد شد
اگر علیه علی مسجدی بنا گردد
به دست مهدی زهرا خراب خواهد شد
اگر که با نمکان امتحان حُسن دهند
فقط امام زمان انتخاب خواهد شد
اگر چه خدمت ذره است بی‌مقدار
به پیش فاطمه اما حساب خواهد شد
(سیدحسن خوشزاد)


امام زمان(عج)-مناجات
دل از نگاه تو مسرور می‌شود برگرد
غم زمانه ز دل دور می‌شود برگرد
چمن شود طرب انگیز با شکفتن تو
حریم کعبه پر از نور می‌شود برگرد
کرم نمای و به همراه آن مسیح نفس
که در رکاب تو مامور می‌شود برگرد
به آفتاب جمالت قسم که ماه فلک
به خاک بوس تو مجبور می‌شود برگرد
دوباره آبروی آب باز می‌گردد
دوباره آینه مسرور می‌گردد برگرد
کویر تشنه مبدل به باغ خواهد شد
و نخل‌ها شجر طور می‌شود برگرد
برادری و عدالت صفا و یک رنگی
پس از ظهور تو مقدر می‌شود برگرد


امام زمان(عج)-مناجاتی
آدینه‌ها غروب که دلگیر می‌شوم
در انتظار ماه رخت پیر می‌شوم
چون شبنمی به شستن گرد و غبار دل
از آبشار دیده سرازیر می‌شوم
افتاده‌ام به پای تو در اوج بی‌کسی
لطفی نما و گرنه زمین گیر می‌شوم
آئینه‌ام گرفته به زنگار معصیت
از هرم آفتاب تو تطهیر می‌شوم
با آیه‌های روشنی از صبح انتظار
تلفیقی از تلاوتِ تفسیر می‌شوم
وقتی غزال عشق غزل صید می‌کند
با مصرع ظهور تو تقریر می‌شوم
پژواک ناله‌های غریبانه شماست
آدینه‌ها غروب که دلگیر می‌شوم
(آقای ملائکه)


امام زمان(عج)-مناجات
ای غایب از نظرها کی می‌شود بیایی
برقع ز رخ بگیری صورت به ما گشایی
هم دست تو ببوسم هم دور تو بگردم
هم رو نما ستانی هم رو به ما نمایی
آیا به کوه رضوان آیا به طور سینا؟!
آیا به بیت الاقصی آیا به ذی طوایی؟!
در مکه و مدینه یا در نجف مقیمی؟!
در مشهد مقدس یا دشت کربلایی؟!
جانم شود فدایت تا بشنوم ندایت
دائم زنم صدایت یابن الحسن کجایی؟!
تنها مسیح عالم، تنها نجات آدم
تنها وصی خاتم، تنها امید مایی
ای انس و جان فدایت، محتاج یک نگاهت
چشم همه به راهت، شاید ز در درآیی
هم پرچم حسینی بر دوش خود بگیری
هم قبر مادرت را بر شیعیان نمایی
در قلب ما حبیبی، بر زخم ما طبیبی
بر جان ما قراری، بر درد ما دوایی
باشد شعار «میثم» ای شهریار عالم
کی می‌شود بیایی کی می‌شود بیایی؟!
(غلامرضا سازگار)


امام زمان(عج)-مناجات
دل تنگی غروب همه جمعه‌های من
کی می‌رسد به صحن حضورت صدای من؟!
دیگر دلم برای شما پر نمی‌زند
برگرد و بال تازه بیاور برای من
عمری اگر که می‌گذرد دل خوشم به این
نزدیک تر شده است به تو لحظه‌های من
غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم
حتی نیامدست به کارت دعای من
اشکت اگر به نامۀ اعمال من نبود
بخشش نبود شامل یا ربنای من
یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک
وا می‌شود به خیمۀ سبز تو پای من
یک شب میان سینه زدن‌ها و گریه‌ها
مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای من
(محمد بیابانی)


امام زمان(عج)-مناجات
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد
بخوان دعای فرج را اگر که می‌خواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب
وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد
بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک
که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد
بخوان دعای فرج را که یار می‌آید
اگر دلت ز رَهِ اشتباه برگردد
بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن
که دست لطف خدا با تو همسفر گردد
بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد
اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد
بخوان دعای فرج را که حل مشکل‌هاست
اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد
بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل
گمان مکن که دعای تو کارگر گردد
بخوان دعای فرج را خدا کند آید
که روضه خوان غریبی و میخ در گردد
دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
(آقای شجاع)


امام زمان(عج)- مناجات
دل هوای روی ماه یار دارد جمعه‌ها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه‌ها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه‌ها
چشم های منتظر با اشک‌های عاشقی
هر نگاهش حرف‌ها بسیار دارد جمعه‌ها
آفتابا امرکن تا ابرها نهان شوند
آسمان بر تابشت اصرار دارد جمعه‌ها
بی تو دلتنگیم جان مادرت زهرا بیا
بی تو دیگر حالت تکرار دارد جمعه‌ها
دلخوشم با جمله‌ای سرشار ازعشق و امید:
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه‌ها
(محمدی)


امام زمان(عج)- مناجات
صحبت روى تو را هر دم شنیدن تا بکى
در دلم نقش جمال تو کشیدن تا بکى؟
اى چراغ زندگى روشن نما قلب مرا
بى تو در تاریکى دنیا نشستن تا بکى؟
تو کریمىّ و منم یک طایر بى آشیان
روى بام این و آن دائم پریدن تا بکى؟
راویان گویند روى گونه‏ات خالى بود
یک نظر خال سیاهت را ندیدن تا بکى؟
داغ دوریّت زده بر خرمن هستى شرر
طعم دورىّ و غم هجران چشیدن تا بکى؟
من خودم دانم نیم لایق براى نوکرى
پادشاه از نوکر خود دل بریدن تا بکى؟
عاشقانت را تو مى‏خوانى بسوى خیمه‏ات
منتظر ماندن براى خواندن من تا بکى؟
یا بُکش یا زنده کن قلبم به نور فاطمى
بى وجودت نازنینا زنده ماندن تا بکى؟
وقت مردن یک نگاه تو به فریادم رسد
بى وجودت مَه جبینا جان سپردن تابکى؟
روز و ماه و سال‏ها بگذشت در هجران تو
در فراقت صبح جمعه ندبه کردن تا بکى؟
جان فداى غربتت، برگو که اى پور على
همچو حیدر سر درون چاه بردن تا بکى؟
اى صبا از من به آن آرام جان و دل بگو
طعنه‏ها از سوى دشمن‏ها شنیدن تا بکى؟
(جواد فاتح


امام زمان(عج)- مناجات
چرا به خیمۀ سبزت مرا نمی‌خوانی
برای دیدن خود لایقم نمی‌دانی
تمام آرزویم بوده با تو باشم من
چرا درون دلم تا ابد نمی‌مانی
برای درک حضورت بگو چکار کنم
چگونه پیش تو آیم شبی به مهمانی
مرا گناه و معاصی ز چشم تو انداخت
بیا بیا که به این دردها تو درمانی
تمام عمرِ من اندر فراق یار گذشت
خدا کند که دهی بر دلم تو سامانی
جهان بدون حضورت چقدر پژمرده است
به قلب عالم امکان تو جان جانانی
تو را به جان همه عاشقان مجنونت
رها نما تو مرا از غم و پریشانی
جوادفاتح)


امام زمان(عج)- اخلاقی

بعد از گذشت این همه لیل و نهارها
تازه شدیم مثل همه بی قرارها
غفلت که همدم همۀ لحظه‌های ماست
کوتاه کرده دست مرا از نگارها
میل گناه در دل ما موج می‌زند
بیهوده نیست این همه دوری ز یارها
در این زمانه هیچ کسی فکر یار نیست!
یعنی گرفته آینه‌ها را غبارها
در راه وصل او قدمی برنداشتیم
جا مانده ایم گوشۀ تنگ حصارها
افعال خویش را همه توجیه می‌کنیم
با کثرت مشاغل و با این شعارها ...
این چه بساطی است که ما در می‌آوریم
بی‌حرمتی به او بُوَد این گونه کارها
دیدار یار لازمه اش پاکی است و بس
تقوا مداری است نشان عیارها
خواهیم اگر که او نظری هم به ما کند
باید شویم آینۀ مهزیارها
او را به حق پهلوی زهرا قسم دهیم
شاید نجاتمان دهد از گیر و دارها
(محمدفردوسی)


امام زمان(عج)-مناجاتی سال نو
یک سر رسیدِ خاک خورده و یک سینه‌ی کباب
یک ساعت قدیمی و یک تنگِ پر حباب
یک سفره ی بزرگ و سفید و پر از امید
چندین سوال ساده و غمگین و بی‌جواب
سوز فراق و غصه‌ی چندین و چند سال
شام سیاه و قحطی خورشید و آفتاب
یک کوزه‌ی پر از گل نرگس پر از صفا
یک چشم پر ز اشک که خسته شد از سراب
یک قلب پیر، گرفته، شکسته، سرد
یک حال زار، پریشان، کسل، خراب
یک سیب سرخِ لک زده از سوز انتظار
هفتاد و دو ستاره و یک ماه و یک شهاب
چادر سفیدِ مادر و چشمان خیس او
شاید دعای مادرِ من گشته مستجاب
روزی طلوع می‌کنی آخر از انتظار
خورشید من!به سفره‌ی نوروزی‌ام بتاب
(محمدرضا طاهری)


امام زمان(عج)-مناجاتی-نوروز
این دل به جز تو بهر کسی بی‌قرار نیست
درمان سوز هجر، که جز وصل یار نیست
بی تو بهار بوی خزان می‌دهد هنوز
ما را به غیر روز وصالت بهار نیست
از دوری و فراق تو یا صاحب الزمان
عمری ست کار ما که به جز انتظار نیست
آقا اگر نیایی و مرهم نیاوری
ما را دگر تحمل این روزگار نیست
آقا، تویی محول الاحوال عاشقان
جز تو کسی مدبّر لیل و نهار نیست
می‌دانم این که لایق عشق تو نیستم
اما دل شکسته‌ام از تو کنار نیست
(اسماعیل شبرنگ)


امام زمان(عج)-مناجاتی-نوروز
قلبم چو کویر و چشم‌هایم دریاست
یک سال گذشت و غصه‌هایم بر جاست
ای کاش کنار هفت سینم بودی
این سفرۀ ما بدون تو بی‌معناست
امسال بیا منتقم آل علی
امسال به نام مادر تو زهراست
امسال سر سفرۀ زهرا هستیم
"سالی که نکوست از بهارش پیداست"
این فاطمیه کنار مان می‌آیی؟
با شوق ظهور روضه خواندن زیباست
امروز برای مادرت خیمه زدی؟
ای وای امام بی نشانم تنهاست
فردا به کدام رو به رویت نگرم؟
فردا که حساب حشر هم دست شماست
امسال بیا برای ما گریه نکن
تو گریه نکن عزیز٬ مشگل از ماست
(آقای مخلص آبادی)


امام زمان(عج)- مناجات سال نو
احساس می‌کنم که نباشی بهار نیست
شعری میان دفتر این روزگار نیست
معطوف می‌شود به شما حس واژه‌ها
آقا خودت بگو مگر این افتخار نیست؟
من با سروده‌های همه شرط بسته‌ام
بیتی بدون نام شما ماندگار نیست
سین سلام سفره ی تحویل سال نو
معنای این قصیده مگر انتظار نیست؟
روزی ظهور می‌کنی و می‌رسد بهار
اما به ماه و سال و زمان اعتبار نیست
تقویم هم به گفته‌ام اقرار می‌کند
سوگند می‌خورد که نباشی بهار نیست
(هدیه ارجمند)


امام زمان(عج)-مناجاتی
دعای مردم شب زنده دار می‌گیرد
همیشه از سر اخلاص، کار می‌گیرد
ره گلوی مرا اشک شوق باز نکرد
مگر چقدر دل انتظار می‌گیرد؟
بیا که دست تو را ذوالفقار می‌بوسد
بیا که دست تو را کردگار می‌گیرد
چقدر عاشق شب زنده دار داری تو
چقدر بغض که در شام تار می‌گیرد
به چهار فصل گدایان همیشه باران هست
عنان دیده‌ی ما را بهار می‌گیرد
سر قرار تو آخر ز جان گذر بکنیم
طواف کیست که ما را قرار می‌گیرد؟
به موی و روی تو آویخته است در همه عمر
کسی که دامن لیل و نهار می‌گیرد
تمام هفته به امید جمعه سرحالم
غروب جمعه دلم هفت بار می‌گیرد
دم مسیح ز تیغ دو دم دمد بیرون
دمی که دست تو از ذوالفقار می‌گیرد
(محمد سهرابی)


امام زمان(عج)- مناجات سال نو
عید جدیدی آمد و آغاز سالی‌ست
آقای من! این بار هم جای تو خالی‌ست
وقتی که لب می‌خندد و دل غرق آه است
یعنی که بی تو عیدهای ما خیالی‌ست
ما غائبیم از محضرت که روسیاهیم
آثار با خورشید پیوستن زلالی‌ست
ـ در حلقۀ‌ زلفت گرفتارم ـ دروغ است
هر چه که می‌بینم گرفتاری مالی‌ست
چشمان تو از غصه‌های ما پر از اشک
اوقات ما از یاد تو اما چه خالی‌ست!
ماه رُخت را در شب گیسو مپوشان
در شام هجران بی‌گمان صبح وصالی‌ست
دل‌های بیدار و ... جهانی چشم در راه
در انتظارت جمعه‌های ما سؤالی‌ست
بحرین و غزّه لاله لاله، ندبه خوانند
دنیا اسیر دست قومی لا ابالی‌ست
پایان کار ظالمان با ذوالفقار است
برگرد با تو شوکت مولی الموالی‌ست

**
در توقیعی که از ناحیه امام عصر (عج) برای شیخ مفید (ره)
صادر شد، حضرت فرمودند:
إِنَّا غَیْرُ مُهمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُم وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُم وَ لَو لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ
بِکُمُ اللَّأوَاءُ وَ اصطَلَمَکُمُ الْأَعدَاءُ ؛ همانا، ما از رعایت حـال شما
کوتاهى نمى‌کنیم و شما را از یاد نمى‌بریم، چه، در غیر این
صورت سختی‌ها و گرفتاری‌ها برشما فرو مى‌آید و دشمنان شما
را ریشه‏ کن کرده و از بین مى‏برند.
احتجاج، ج2، ص497؛ بحارالانوار، ج53، ص175
(یوسف رحیمی)


امام زمان(عج)- مناجات
این یک مصیبت است(نبودی و زیستم)
تنها برای عـرض ارادت گریستم
سجاده پهن کردم و... در اوج گریه‌ها
دراشتیاق جنت و حور و پریستم
پای رکاب خود، طلب مرد می‌کنی
بی پرده گویمت که نبودم ... که نیستم...
ای خاک بر سرم، به خدا ورشکسته‌ام
دیگر توان نمانده که بر پا بایستم
درالتهاب برزخِ وهم و جنون خویش
درحیرتم چگونه ... کجا .... یا که کیستم؟
هر رفت و آمد نفسم داد می‌زند . . .
عادت شده است غیبتتان چون که زیستم
(یاسر حوتی)


امام زمان(عج)-مناجات
یوسف شود، آن کس که خریدار تو باشد
عیسى شود، آن خسته که بیمار تو باشد
از چشمۀ خورشید جگر سوخته آید
هر دیده که لبْ تشنه دیدار تو باشد
خوابى که بِهْ از دولت بیدار توان گفت
خوابى ست که در سایه ى دیدار تو باشد
هر چاک قفس از تو خیابان بهشتى ست!
خوش وقت اسیرى که گرفتار تو باشد
بر چهره‏ى گل پاى چو شبنم نگذارد
آن راهروى را که به پا، خار تو باشد!
"صائب" اگر از خویش توانى بدر آمد
این دایره‏‌ها نقطه‌ى پرگار تو باشد
(صائب تبریزی)


امام زمان(عج)- مناجات
چه می‌شد لحظه‌ای یار تو بودم
دمی یار وفادار تو بودم
از این شرمندگی می‌مردم ای کاش
تمام عمر سربار تو بودم
(یوسف رحیمی)


امام زمان(عج)- مناجاتی
وقتی به روی شاخۀ دل، بر نداشتم
در سینه جز محبّت دلبر نداشتم
افسوس که فاصله افتاده بین ما
این قصّه را به جان تو باور نداشتم
تا خیمۀ وصال تو یا صاحب الزّمان
می‌خواستم که پر بکشم، پر نداشتم
سنگینی گناه پرم را شکسته است
در راه دیدنت قدمی بر نداشتم
خیلی گناه کرده ام آقا مرا ببخش
گویا که اعتقاد به محشر نداشتم
بیهوده نیست این که به جایی نمی‌رسم
فکری به جز عذاب تو در سر نداشتم
روی سیاه و موی سپید و قد کمان
از پیری ام نشانۀ دیگر نداشتم
عمرم گذشت و یک عمل نیک و ماندگار
حتی میان صفحۀ دفتر نداشتم
می‌خواستم که حداقل راضی‌ات کنم
جز اشک توبه هدیۀ بهتر نداشتم
از داغ عمّه ات چقدَر گریه می‌کنی
هر صبحگاه و ظهر و سحر گریه می‌کنی
(محمد فردوسی)


امام زمان (عج)­-مناجات
بیا به بال کبوتر ترانه بنویسیم
بهار را غزلی عاشقانه بنویسیم
به دشت روز، به دریا، به باوه ی خورشید
چکامه ای ز شرنگ شبانه بنویسیم
به روح باغ، به جنگل، به بی کرانه‌ی دشت
حکایتی ز غمی بی کرانه بنویسیم
به این بهانه که باری ز دوش برداریم
گلایه ای به کسی بی نشانه بنویسیم
به روی کاغذ دل با مرکب فریاد
شکایتی به خدای یگانه بنویسیم
بیا به آن که جهان در مدار قدرت اوست
ز زخم‌های تن و تازیانه بنویسیم
بیا حدیث غم تلخ خشک سالی را
فقط به صاحب نبض زمانه بنویسیم
در از نای شب بی فروغ هستی را
به آفتاب بلند آشیانه بنویسیم
به این امید که مهدی دوباره بر گردد
بیا به بال کبوتر ترانه بنویسیم


امام زمان(عج)-مناجات
هر شیعه تو را صدا کند آقا جان
بهر فرجت دعا کند آقا جان
یک روز تو خواهی آمد و وقت نماز
عیسی به تو اقتدا کند آقا جان
×××
عمری که تباه می‌کنم می‌بینی
لب را که پر آه می‌کنم می‌بینی
مُردم ز خجالت چو شنیدم آقا
وقتی که گناه می‌کنم می‌بینی
×××
تکیه به وفای ما نکن آقا جان
گریه تو برای ما نکن آقا جان
بهر فرجت خودت بیا کاری کن
دل خوش به دعای ما نکن آقا جان
×××
آن کس که رئیس مذهب ما باشد
شاگرد کلاس او مسیحا باشد
فرمود که عید عترت پیغمبر
روز فرج یوسف زهرا باشد
(سیدمجتبی شجاع)


امام زمان(عج)-مناجات
گفتم این جمعه دگر یار نماید خود را
از پس پرده پدیدار نماید خود را
گفتم این جمعه همان جمعه آخر باشد
یوسف فاطمه این بار نماید خود را
گفتم این جمعه دگر آید و ان شاءالله
همچو ماهی به شب تار نماید خود را
گفتم این جمعه شب هجر سحر خواهد شد
اگر آن حجت دادار نماید خود را
گفتم ای دل مکن این قدر ز غم بی تابی
که طبیب دل بیمار نماید خود را
هاتفی گفت اگر میثم تمار شوی
پسر حیدر کرار نماید خود را
پیش چشم تو حجاب است وگرنه دلدار
پیش چشمان تو بسیار نماید خود را
« در حجاب است ز بی رغبتی ما دلدار
ورنه یوسف به خریدار نماید خود را »
همه ی درد دل یار ز بی دردی ماست
غم نداریم که غمخوار نماید خود را
ما که مردیم خدا از غم زهرا پس کی
روضه خوان در و دیوار نماید خود را
(سیدمجتبی شجاع)


امام زمان(عج)- مناجات
حیف او که امام ما شده است
آبروبخش نام ما شده است
حیف آن نام کیمیایی که
وقت غم‌ها کلام ما شده است
بانی اشک‌های جمعۀ او
لقمه‌های حرام ما شده است
خون به قلب سفید او کردن
عادت صبح و شام ما شده است
علت واقعیِ غیبت او
گنه خاص و عام ما شده است
اینقدر لاف خدمتش نزنیم
لایق او کدام ما شده است؟
ماکجا و غلام او گشتن
کفتر پشت بام او گشتن
(محمدحسین رحیمیان)


امام زمان(عج)-مناجاتی
مرا ببخش نگشتم چنان که می‌خواهی
به پات جان نسپردم ز فرط خودخواهی
همیشه عهد شکستن ز سمت من بوده
مرا ببخش که سوگند خورده ام گاهی
تمام عمر فقط ادعا، که یار توام
ولی دریغ چه گویم، خودت که آگاهی
عزیز کشور جانی و یوسف دنیا
ولی دریغ که ماه نشسته در چاهی
و باز پرسش آخر ، جواب معلوم است
"عزیز فاطمه آیا بود سویت راهی"
(علی لواسانی)


امام زمان(عج)-مناجاتی
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد
صبح همراه سحر خیز جوانش برسد
خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد
ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد
پرده چاردهم وا شود و ماه تمام
از شبستان دو ابروی کمانش برسد
لیله القدر بیاید لب آیینه‌ی درک
سوره فجر به تاویل و بیانش برسد
نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست
عطر او زودتر از نامه رسانش برسد
شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود
عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد
ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود
که تو هم آمده باشی و اذانش برسد
(قاسم صرافان)


امام زمان(ع)-مناجات
زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه می‌شدیم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمنای ما رسید
ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود
تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود
پیراهن، اشتیاق نسیمانه‌ای نداشت
تا چشم‌های حضرت یعقوب تر نبود
بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین
صدها درخت بود ولیکن، ثمر نبود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده‌ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده‌ای!؟
این جشن‌ها برای تو تشکیل می‌شود
این اشک‌ها برای تو تنزیل می‌شود
رفتی، برای آمدنت گریه می‌کنم
چشمانمان به آینه تبدیل می‌شود
بوی خزان گرفته ی پاییز می‌دهد
سالی که بی نگاه تو تحویل می‌شود
ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است
با خطبه‌های توست که تکمیل می‌شود
تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعه‌ها برای تو تعطیل می‌شود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده‌ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده‌ای!؟
(علی‌اکبر لطیفیان)


امام زمان(ع)-مناجات
ز کاروان سفر کرده‌ام نشانی نیست
برای گفتن درد دلم زبانی نیست
برای این که به کوی حبیب خود برسم
من غریب چه سازم که کاروانی نیست
شبیه خیمه نازی که خانه‌ام شده بود
برای دیدن دلدار من مکانی نیست
چه چهره‌های قشنگی که نور مهدی داشت
شبیه همسفرانم که دلستانی نیست
اذان جبهه سحر گه دل از همه می‌برد
چو رفته روح نمازم دگر اذانی نیست
خوشا گلی که به خاک حبیب خود افتاد
نشان ز جسم غریبش جز استخوانی نیست
مرا نبود لیاقت که رخت خون پوشم
کسی که وصل به دنیاست آسمانی نیست
چه عاشقان جوانی که پیر ره بودند
به شور و عشق شهیدان دگر جوانی نیست
برای مرغ شکسته پری که جا مانده
به غیر منزل دلدار آشیانی نیست
(جواد حیدری)


امام زمان(عج)-مناجاتی
مزرعه‌ی عاشقان به بار می‌آید
گریه‌ی ما یک زمان به کار می‌آید
این دل پاییزیم علامت خوبی است
بعد خزان نوبت بهار می‌آید
پای برهنه کنار جاده نشستم
منتظرم یعنی آن سوار می‌آید؟
اهل کرم بر فقیر سخت نگیرند
مطمئنم با دلم کنار می‌آید
حرف بزرگان ما دو تا شدنی نیست
او که بگوید سر قرار می‌آید
بافتن شعر ما به خاطر یار است
خب چه بگوییم به جای (یار می‌آید)
(علی‌اکبر لطیفیان)


امام زمان(عج)-مناجات
نوشته‌اند دلم را برای خون جگری
بدون گریه زمانه نمی شود سپری
نیازمندِ تکامل، به گریه محتاج است
درخت آب ندیده نمی دهد ثمری
دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست
توسل سحری و عنایت سحری
هزار نافله خواندن چه فایده دارد
اگر نداشته باشد به عاشقان نظری
به هر دری که زدم باز پشت در ماندم
بس است در زدن من، بس است در به دری
برای بنده خریدن بیا سر بازار
چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری
بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد
چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری
همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه
اگر چه نام مرا در نوافلت نبری
خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد
دعای من به خودم هم نمی کند اثری
یگانه منتقم خون کربلا برگرد
قسم به عمۀ مظلومه ات بیا برگرد
(علی‌اکبر لطیفیان)


امام زمان(ع)-مناجات
چـرا بــه خاطـر من گریه می‌کنی آقا
منـی کـه مایه ی ننگم برای مثل شما
فدای قلب رئوفت که نیمه شب تا صبح
بـرای عـفـو گـنـاهـم تو می‌کنی نجوا
منی که مایه ی ننگم بـرایتان یک عمر
اســیــر بــار گـنــاه و لـذایـذ دنـیــا
شـنـیده ام شب جمعه تو بی قرار منی
و غـافل از همه جا من اسیر خواب اما
اگـر چه مایه‌ی ننگم اگر چه بد هستم
همیـن که نام تـو را می‌برند در هر جا
دلم هوای تـو را مـی‌کنـد، نمی‌دانـم
کـدام گـوشـه بـرم ایـن دل خرابم را؟
اگــر کـه لایـق درگاهتان نخواهم شد
دعـا بـکـن کـه نبـاشم بخواه مرگم را


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
دل‌ها شده دوباره پریشان مادرت
آقا بیا به مجلس ما، جان مادرت
روزی فاطمیۀ ما را زیاد کن
دست شماست سفرۀ احسان مادرت


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
آقا بیا دعای مرا مستجاب کن
ما را برای نوکریت انتخاب کن
قلبم شبیه سنگ شد از کثرت گنه
امشب بیا و سنگ دلم را تو آب کن
تأثیر جرم و معصیت اشک مرا گرفت
دستی بکش به روی دلم فتح باب کن
تا کی به لب دعای فرج، تا کی انتظار؟!
آقا به حقّ فاطمه پا در رکاب کن
ای منتقم بیا که دلم سخت زخمی است
رحمی نما بر این دل زارم شتاب کن
ای روضه خوان فاطمیه روضه‌ای بخوان
امشب میان سینۀ ما انقلاب کن
ما در پی تلافی سیلی کوچه‌ایم
یعنی به روی غیرت ما هم حساب کن ...


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
اگر ز قافله دوریم، خوب می‌دانیم
ولی به لطف تو هر سال جا نمی‌مانیم
و باز هم به نگاه محبتت امسال
کنار سفرۀ این فاطمیه مهمانیم
هزار فاطمیه رفته و نیامده‌ای
نگو که باز بدون تو روضه می‌خوانیم
بیا که در گذر گردباد این دنیا
در انتظار شروع بهار و بارانیم
قسم به ساحل چشمان ابری‌ات عمریست
به لطف بارش چشم شماست گریانیم
و گرنه مثل بیابان خشک دل‌هامان
فقیر روزی این سفره‌های بی نانیم
از این که بار غم مادر تو را دنیا
به دوش برد، ولی خم نگشت حیرانیم
به انتقام غم صورت کبود بیا
که ما کنار شما پیرو شهیدانیم


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
دلم از روضه‌های فاطمیه
گرفته در هوای فاطمیه
بیا ای التیام روی نیلی
بیا صاحب عزای فاطمیه
***
بیا از جاده‌های بی نشانی
بیا ای آفتاب آسمانی
بیا شب‌های دلگیری ست آقا
بیا که روضۀ مادر بخوانی
***
نگاهی شعله ور، ای وای مادر
هجومی بی خبر، ای وای مادر
مغیره ... بی هوا ... ای وای بابا
تو و دیوار و در، ای وای مادر


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
اگر ز قافله دوریم، خوب می‌دانیم
ولی به لطف تو هر سال جا نمی‌مانیم
و باز هم به نگاه محبتت امسال
کنار سفره این فاطمیه مهمانیم
هزار فاطمیه رفته و نیامده‌ای
نگو که باز بدون تو روضه می‌خوانیم
بیا که در گذر گرد باد این دنیا
در انتظار شروع بهار و بارانیم
قسم به ساحل چشمان ابری‌ات عمری ست
به لطف بارش چشم شماست گریانیم
و گر نه مثل بیابان خشک دل‌هامان
فقیر روزی این سفره های بی‌نانیم
از این که بار غم مادر تو را دنیا
به دوش برد، ولی خم نگشت حیرانیم
به انتقام غم صورت کبود بیا
که ما کنار شما پیرو شهیدانیم


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
ای یادگار فاطمه که داغ دیده‌ای
در بستری ز غصّه و غم آرمیده‌ای
آقا سرت سلامت از این که به دوش خود
بار بزرگ ماتم مادر کشیده‌ای
بی مادری برای تو درد بزرگی است
طعم فراق مادر خود را چشیده‌ای
شب‌های فاطمیّه دلت غرق غم شود
تو غصّه دار مادر قامت خمیده‌ای
قربان شال مشکی و چشمان زخمی‌ات
آخر مگر چه واقعه ای را تو دیده‌ای؟
دارد نفس نفس زدنت می‌رسد به گوش
از بس میان کوچه و خانه دویده‌ای!
وقتی که ناله می‌زنی: "ای وای مادرم "
گویا صدای مادر خود را شنیده ای
هر روز و شب به یاد غمش گریه می کنی
بر جان خود بلای عظیمی خریده‌ای
آخر چرا به درک وصالت نمی‌رسم
آقا گمان کنم که ز من دل بریده‌ای!!!


امام زمان(ع)-مناجات فاطمیه
منی که روز و شب از اشک، چاره می‌نوشم
دلم گرفت، از این روزهای خاموشم
فراغتی که فراق تو را ز پی دارد
هزار مرتبه سنگین تر است بر دوشم
بهار می‌رسد از راه آن زمانی که
رسد ز کعبه انالمهدی تو بر گوشم
سیاهی دلم از تو اگر چه دورم کرد
میان روضه ولی با تو زود می‌جوشم
بدون روضه ببین دست‌های سینه زنم
گرفته زانوی غم را میان آغوشم
هزار شکر که تا چند سال عیدم را
برای مادرت از ابتدا سیه پوشم
بقیع، گریه کن روضه‌های مادر توست
کنار تربت زهرا مکن فراموشم


امام زمان(عج) و شهدا-مناجات فاطمیه
پس مزن یار مسیحا دل بیمار مرا
آنقدر گریه کنم تا بخری بار مرا
قدر یک عمر فقط گریه بدهکارم من
کرمی کن بپذیر عمرِ بدهکار مرا
پهن کردم سر راه تو بساطی دل شب
تا که رونق دهد احسان تو بازار مرا
پرده پوشی تو پایم به حرم وا کرده
به کناری نزدی پردۀ اسرار مرا
گردنی کج سر پایین به پناه آمده‌ام
شود آیا سر و سامان بدهی کار مرا
آمدم تا که بگویم به خودم بد کردم
تا که اسباب شفاعت کنی اقرار مرا
آخر کار شده شوق شهادت دارم
پس به تاخیر میانداز تو دیدار مرا
خاک جبهه چقدر بوی وصالت دارد
کاش پاسخ بدهی خواهش و اصرار مرا
ناز دلدار کشیدن تن بی سر خواهد
بین جبهه بنگر شاهد گفتار مرا
حال مهمان شده ای... وقت پذیرایی ماست
بشنو این روضۀ بین در و دیوار مرا
مادرت پشت در افتاد و صدا زد پسرم
با تن سوخته جان داد و صدا زد پسرم


امام زمان(ع)-مناجات فاطمیه
در فاطمیّه‌های خدا سینه می‌زنی
با روضه‌های اهل کِسا سینه می‌زنی
هر روز و شب برای غریبیِّ مادرت
یا گریه می کنی تو و یا سینه می‌زنی
تا این که در کنار شما سینه زن شویم
آقا بگو به ما، تو کجا سینه می‌زنی؟
صاحب عزای مادر پهلو شکسته‌ای
پس درب هیئتیّ و جدا سینه می‌زنی
از کوچه ی مدینه و از درب سوخته
تا خیمه گاه کرب و بلا سینه می‌زنی
از بوی خانه ی شهدا حدس می‌زنم
آقا بهشت با شهدا سینه می‌زنی
تا این که مستجاب شود گریه‌های تو
بعد از نماز و بعد دعا، سینه می‌زنی
خیلی ضمیر فرد مخاطب به کار رفت
اصلاح می‌کنم که: شما سینه می‌زنی
حالا که ما (اسیر) همان کوچه‌ها شدیم
معلوم می‌شود که چرا سینه می‌زنی


امام زمان(ع)-مناجات فاطمیه
صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا
ای بانی شکسته دل روضه‌ها، بیا
درد فراق تو به خدا می‌کشد مرا
رحمی نما به حال دل این گدا، بیا
از بس به هجر روی تو عادت نموده‌ایم
دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا
ما در میان بحر گنه غوطه می‌خوریم
آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا
مشغول خویش و بندۀ دینار و درهمیم
فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا
لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم
ای سفره دار واسعۀ هل اتا، بیا
ای آخرین نگار دل آرای فاطمه
آقای من! برای رضای خدا، بیا
آقا به حقّ چادر خاکی مادرت
آقا به حقّ داغ دل مرتضی، بیا


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
ما سائلیم و نوکریت آبروی ما
یا ایها العزیز نظر کن به سوی ما
تا کی برای نافله‌های سحر گهی
با خون دل شود دل شب‌ها وضوی ما
گر مانده ایم شکر خدا پای پرچمت
بر تار موی تو گرهی خورده موی ما
ساقی اشک! بر دل ما هم سری بزن
بوی میِ طهورِ تو دارد سبوی ما
هم چون نسیم در به درم می‌کنی چرا؟
پس کی رسد به خیمۀ تو جستجوی ما
آیا شود که نیمه شبی بهر درد دل
بد بگذرانی و شوی هم گفتگوی ما
ای شهریار عشق به نام مقدست
باشد وصال تو همۀ آرزوی ما
روضه گرفته‌ایم قدم رنجه‌ایی کنی
شاید فتد مسیر عبورت به کوی ما
از لحظه ایی که حرمت مادر شکسته شد
بغضی نهفته مانده ز غم در گلوی ما
ای نازنین فاطمه برگرد از سفر
خیمه نشین فاطمه برگرد از سفر


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
«یک جهان روضه و یک چشم پر از نم داری
آه، آقای غریبم به دلت غم داری»
دردِ بی مادری ای کاش دوایی می‌داشت
فاطمیّه شده و اشک دمادم داری
صاحبِ مجلس روضه، غم مادر دیدی
بر درِ خانه ی خود، بیرق ماتم داری
دردِ دل کن که نگویند غریبی آقا
بین این سینه زنان، مونس و مَحرَم داری
دلِ یعقوبیِ مادر ز فراقت خون است
یوسف مصر بقا، قصد سفر هم داری؟
دل ، حسینیّه‌ی چشمان تو شد مولا جان
باز هم وقت عزا، یاد مُحرّم داری
گاه در کوچه و گه کرب و بلا می‌گریی
داغ یک پهلو و انگشتر خاتم دار

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۰۴
BZ313

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی